یه جای امن ....

ساده مثل آب

دنیا ترکیبی است از خوب و بد ، زشت و زیبا ولی رویهم رفته شیرین است مثل گیاه نیشکر ممکنه همه قسمتهاش شیرین نباشه اما در نهایت نتیجش میشه شکر

یه جای امن ....

چقدر تشویش دارم، چقدر احساس ناامنی میکنم و ترسی نهفته که سعی در پنهان کردنش دارم اما بیقرارم مثل کودکی که تنها مانده و منتظر است تا والدینش برگردند. من اینجا در این دنیا چه میکنم خودم هم نمیدانم !! دلم کودکی میخواهد و خوابی با احساس امنیت و آسایش که بدانم وقتی بیدار میشوم مادرم هست و ... اما یادم رفته خیلی وقت است بزرگ شده ام ... اینهمه آدمهای جورواجور از کجا پیدا شدند چرا تا الان آنها را ندیده بودم . هر کدام سنگی بدست دارند و نمیدانم چرا خدا دل من را از جنس شیشه و بلور ساخت!؟دوستانم کجایند چرا مثل بره آهوی جدا مانده از گله مدام باید حواسم به اطرافم باشد به خطراتی که شاید ... خسته ام خسته از جفای خودم و دیگران خسته ام از اینهمه حرف خسته ام از آدمها خسته ام از مدام مواظب بودن خسته ام دلم یه جای امن میخواهد و بس جایی مثل دنیای دوران کودکیم...



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ چهار شنبه 19 شهريور 1393برچسب:امن , ترس , کودک , والدین , شیشه , بلور , خسته , آهو, ] [ 17:51 ] [ ایرانی ] [ ]